دکتر پیمان ناصحپور
زندگینامه. در سال ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمدم. به خاطر اینکه مادر و پدرم آذربایجانی هستند و پدرم نصرالله ناصحپور استاد ردیفهای آوازی بودند، در دوران کودکی، هم با موسیقی اصیل ایرانی آشنا شدم و هم با موسیقی اصیل آذربایجانی. از کودکی به تنبک علاقه داشتم و چون استاد بیبدیل تنبک، ناصر فرهنگفر، از دوستان پدرم بود، در سن ۹ سالگی به کلاسهای ایشان در هنرستان چاووش راه پیدا کردم. در آن زمان، پدرم مدرس آواز همان هنرستان بود. از طرفی دیگر ایشان در هنرستان چنگ هم آواز درس میدادند و به همین دلیل با کمک مادرم در کلاس کارل اُرف آقای محمدرضا درویشی که از معلمان موسیقی آن هنرستان بودند شرکت کردم. مدتی بعد که این دو هنرستان تعطیل شدند، کلاسهای آواز پدرم به خانهی ما منتقل شد و در نتیجه با گوش دادن به کلاس درس ایشان، بیش از پیش با ردیفهای موسیقی ایرانی آشنا شدم.
در دبیرستان، به ویژه پس از مطالعهی کتابهای استاد پرویز شهریاری، عاشق ریاضی شده و پس از مدتی مطلع شدم که در دانشگاه، رشتهای وجود دارد که نام آن «ریاضی محض» است و تقریبا در همهی واحدهای آن رشته، ریاضی درس میدهند. بنابراین تصمیم گرفتم که در دانشگاه در رشتهی ریاضی محض ادامهی تحصیل بدهم. سال چهارم دبیرستان تمرین تنبک را خیلی کم کردم و بیشتر تمرکزم روی امتحان ورودی دانشگاه (یعنی کنکور) بود. بعد از شرکت در کنکور سراسری، در رشتهی ریاضی محض دانشگاه شهید بهشتی (دانشگاه ملی ایران) قبول شدم. هر چند پیش از دانشگاه، به صورت جسته گریخته، قاوال (دایرهی آذری) را تمرین میکردم اما بعد از قبولی در دانشگاه، به واسطهیِ دوستیِ قدیمیِ پدرم با استاد لطیف طهماسبیزاده به کلاس خصوصی آن استاد صاحب سبک راه پیدا کردم و از ایشان ریتمها و تکنیکهای قاوال را فراگرفتم. در اواسط دههی ۷۰ خورشیدی و با تشویق استاد محمدرضا لطفی به سنندج رفتم تا با ریتمها و تکنیکهای دف کردی زیر نظر خلیفه میرزا آغه غوثی آشنا گردم.
در اواخر دههی ۶۰ خورشیدی با موسیقی اصیل هندی و مخصوصا طبلا آشنایی پیدا کرده بودم ولی در سال ۱۳۷۰ که در کنسرت استاد بسمالله خان (نوازندهی معروف شهنای) و گروهش شرکت کردم، بیشتر نسبت به طبلا کنجکاو شدم. لذا دنبال فرصت مناسبی بودم که دربارهی این ساز پژوهش کنم.
در اوایل دههی ۷۰ هنوز اینترنت در ایران متداول نشده بود و جستجو و جمعآوری اطلاعات کار آسانی نبود. در سال ۱۳۷۵ در کنکور فوق لیسانس (کارشناسی ارشد) شرکت کرده و رتبهام ۱۰ شد و برای ادامهی تحصیل به دانشگاه تهران رفتم. با آنکه در دورهی لیسانس با علاقهی بیشتری روی آنالیز ریاضی کار میکردم در فوقلیسانس توجهم بیشتر معطوف به جبر جابهجایی شد و حتی تز فوق لیسانسم را دربارهی موضوعی در جبر جابهجایی نوشتم. در حین تحصیل و در اوقات فراغتم در اینترنت میگشتم تا اطلاعات بیشتری در مورد ریاضی و موسیقی (به ویژه طبلا) پیدا کنم. هرچند در آن سالها اطلاعات مختصری در اینترنت موجود بود با این حال، آن مطالب برایم جالب و مفید بودند. بعد از اتمام درسم در دانشگاه تهران، وقت بیشتری برای مطالعات خارجی ریاضی و پژوهش در زمینهی طبلا و ریتمهای هندی داشتم. درضمن وقتی دیدم در مورد تنبک در اینترنت چیزی نوشته نشده است غصه خوردم و تصمیم گرفتم در اولین فرصت در مورد تنبک در اینترنت بنویسم تا خارجیها از تنبک نیز به مانند برخی سازهای کوبهای دیگر اطلاع پیدا کنند. تقریبا یک و نیم سال پس از گرفتن مدرک فوقلیسانس از دانشگاه تهران، با کمک آقای هرمز دیلمقانی ـ که مهندسِ کامپیوترِ مقیمِ لندن بود، به تنبک علاقه داشت و وبسایتی به نام «شبکه تمبک» را راهاندازی کرده بود ـ مطالبی در مورد تنبک و دیگر سازهای کوبهای نوشتم که به ترویج موسیقی ارزشمند ایرانی در آن سالها کمک کرد.
در همان سال اول دورهی لیسانس متوجه شدم که درسهای دانشگاه با آنکه بد نیستند ولی آن چیزی که دنبالش بودم، یعنی مطالبی در مورد پایههای منطقی و فلسفی ریاضی، در درسهای رشتهی ریاضی گنجانده نشدهاند. خوشبختانه از طریق دکتر امیرحسین آریانپور، با استاد عبدالله انوار آشنا شدم و به کلاسهای درس ایشان که در منزلشان برگزار میشد راه یافتم و به مدت ۱۱ سال هر هفته به منزل استاد رفتم و اول با منطق ریاضی (بر اساس کتاب دکتر غلامحسین مصاحب) آشنا شده و بعد به مطالعهی کتابهای فلسفی ویتگنشتاین زیر نظر استاد پرداختم و این کلاسها تا آخرین ماههایی که در ایران بودم ادامه پیدا کرد. برای آنکه با منطق قدیم آشنا شوم، استاد انوار رسالهی منهاج مبین تالیف بابا افضل کاشانی را به اینجانب تدریس فرمودند.
روزی از روزهای سال ۱۳۸۴ احساس کردم که حالا لازم است برای ادامهی تحصیل به خارج بروم. با کمک دوست خوبم دکتر سعید صالحی ـ که در آن زمان دانشجوی دکتری علوم رایانهای در فنلاند بود ـ در یکی از دانشگاههای شهر تاراگونای اسپانیا پذیرش گرفتم و یادگیری «زبانهای صوری» را از اوایل سال ۱۳۸۵ آغاز کردم. پس از مدتی متوجه شدم که مطالب مربوط به زبانهای صوری آن چیزی نیستند که من دنبالِ آنها بودهام. در نتیجه از یکی از دانشگاههای آلمان پذیرش گرفته و اسپانیا را به مقصد آلمان ترک کرده و در دانشکدهی ریاضی دانشگاه اسنابروک آلمان، افتخار شاگردی استاد بزرگ جبر یعنی «پروفسور دکتر وینفرید برونس» نصیبم شد. زیر نظر آن استاد بزرگ، مدتی دانشافزایی کرده و بعد تز دکتریام را در زمینهی نظریهی ضربی ایدهآلها نوشته و در سال ۱۳۸۹ از تز دکتری خود دفاع کرده و در همان سال از دانشگاه اسنابروک آلمان فارغالتحصیل شدم.
بعد از اتمام درسم در آلمان، به ایران آمدم و به مدت ۹ سال، در دانشگاههای ایران (از جمله در دانشکدهی فنی دانشگاه تهران که توسط دکتر دارا معظمی دعوت شده بودم) درس دادم.
در حین تحصیل در تاراگونا پروفسور مانفِرِد کودلِک برای تدریس به تاراگونا آمده بود. در خارج از کلاس، با ایشان مباحثهای داشتم و در هنگام صحبت، ایشان مرا با نظریهی نیمحلقهها آشنا فرمودند. بعدها وقتی به ایران برگشتم در این زمینه هم کارهای تحقیقاتی زیادی انجام دادم.
به دلیل شرایط نامساعد، متوجه شدم که شاید بهتر باشد به صورت مستقل به علاقهمندیهایم در موسیقی و ریاضی بپردازم و الان مدتی است که مشغول کارهای مستقل خودم هستم.
هر چند هدف عمدهی بنده در موسیقی پژوهش بوده، اما اجراهای صحنهای هم داشتهام و با اساتید ارجمندی مانند پدرم، محمدرضا لطفی، هابیل علیاُف، حسن ناهید، میلاد کیایی، پیتر گیگر (استاد موسیقی کوبهای جاز)، گیتی خسروی، آزیتا مستوفی، الشن منصوراُف، گئورگ دباغیان، مسعود شعاری، مجید درخشانی، محمد ملاآقایی، پیمان سلطانی و ... همکاری کردهام.
این بود مختصری از سفر اینجانب پیمان ناصحپور در زندگی، ریاضی و موسیقی.
تبصره. در اواخر شهریور ۱۴۰۱ تصمیم گرفتم تا مطالب قدیمیام در زمینهی موسیقی و ریاضی را ـ که به زبان انگلیسی نوشته بودم ـ ویرایش و گسترش دهم و با طراحی نوینی در وبسایت شخصیام منتشر کنم. حتی یادداشتهای جدیدی به مطالب پیشین اضافه کردم که اکثر آنها را در بخش موسیقی وبسایتم جمعآوری کردهام. تجربههای آموزشی و پژوهشی مربوط به ریاضی را هم در بخش ریاضی وبسایتم قرار دادهام. بعدا در مورد موسیقی و ریاضی ـ اگر فرصتی باشد ـ بیشتر خواهم نوشت.